*** چهار ماهگیت مبارک عزیزم ****
4 ماهگیت مبارکــ عســــــــــــــــــــــــــلم
عزیز دلم ، 4 ماه زندگیت اینگونه گذشت ...
تو اولین روزهای 4 ماهگیت دخترم دختردایی جون دنیا اومد
31 مرداد ثمین عزیز ، زمینی شد
گل دخترم تو اوایل ماه شهریور خاله جون الهام و عمو مصطفی و حامد کوچولو
اومدند خونه ما
خاله الهام این لباس خوشگلو برای شما کادو آوردند
خاله جووووووووووون مهربون از محبتت ممنونیم
اینم ناز دختر من
اینجام تو خونه بابابزرگ و مامان بزرگیم
تو یه عصر تابستون
عزیزم 17 شهریور خاله معصومه و عمو محسن اومدند خونمون مهمونی
خاله جون معصومه هم برای شما یه کادو آورده بود
خاله گلم ازت ممنونیم
اینم مراحل کادو باز کردن حلما بانو
وااااااااااااااااااای چه لباس خوشملی خاله جون خریده
اینم عروسک من
حلما خانوم مشغول تماشا به آویز موزیکال تختش
نازدونه خانوم تو خواب ناز خونه مادرجون
حلما بانو در حال بازی کردن
ماشاالله دیگه دخملم کامل توانایی چیزی گرفتن تو دستشو پیدا کرده بود
اینم لباسی که خاله معصومه هدیه داده پوشیدی مبارکـــــــــــت باشه عزیزم
تو آمدی و خدا خواست که دخترم باشی
حلما وقتی که گل سر مویی هاشو زده
از بس مامانی ذوق داره زود موهات زود بلند شه تو رو به این روز انداخته
بابایی هم وقتی عکستو دید کلی خندید
حلما و کلاه های زمستانی
حلما و توپش کم کم داره موهات درمیاد دخترکم
حلما خانوم و یه خواب ناز
27 شهریور همه خونه عمه جون مریم دعوت بودیم
اینم دو تا عکس یادگاری از اون شب
29 شهریور من و بابایی شما رو بردیم واسه واکسن زدن ،
خیلی دردناک بود ولی ایندفعه فقط به یک پات واکسن زدن
ولی چند ساعت بعد از واکسن زدن ، هم تب کردی هم بی قراری
بی قراری هات تا دو روز ادامه داشت
واکسن 4 ماهگیت خیلی سخته تر از 2 ماهگیت بود نازنینم
عکس های شما یک ساعت بعد از واکسن زدن 4 ماهگیت
تولد 4 ماهگیت مبارک
چی شده مامانی به چی فکر میکنی؟؟؟؟؟
از اواسط این ماه مامانی و بابایی رو تشخیص میدادی و بغل بقیه غریبگی
می کردی
دخترم از اواسط این ماه توانایی کامل به در دست گرفتن اشیا پیدا کردی
اواسط این ماه یعنی 3/5 ماهگی غلت زدن رو شروع کردی
اوایل این ماه بود که ما فهمیدیم بازی مورد علاقه ات تکون خوردن عروسکات و
آویز موزیکال
خنده هات دیگه صدادار شده